معنی فارسی dorsalward

B1

به سمت پشت یا بالای بدن حرکت کردن یا اشاره کردن.

Towards the dorsal side or back.

example
معنی(example):

او سرش را به سمت دورسالورد چرخاند تا پشت را ببیند.

مثال:

He turned his head dorsalward to look behind.

معنی(example):

این موجود به سمت دورسالورد حرکت کرد تا از شکارچیان دور بماند.

مثال:

The creature moved dorsalward to evade predators.

معنی فارسی کلمه dorsalward

: معنی dorsalward به فارسی

به سمت پشت یا بالای بدن حرکت کردن یا اشاره کردن.