معنی فارسی draggily

B1

به شیوه‌ای خسته‌کننده و بی‌حوصله، معمولاً در مورد حرکات یا ظاهر که نشان‌دهنده کسل بودن است.

In a tired or sluggish manner, often indicating exhaustion.

example
معنی(example):

او بعد از یک روز طولانی در محل کار به صورت خسته و بی‌حوصله راه رفت.

مثال:

He walked draggily after a long day at work.

معنی(example):

مردی که به صورت بی‌حوصله لباس پوشیده بود، خسته و فرسوده به نظر می‌رسید.

مثال:

The draggily dressed man looked tired and worn out.

معنی فارسی کلمه draggily

: معنی draggily به فارسی

به شیوه‌ای خسته‌کننده و بی‌حوصله، معمولاً در مورد حرکات یا ظاهر که نشان‌دهنده کسل بودن است.