معنی فارسی drooly
B1حالت ترشده به طور پیوسته به ویژه در هنگام غذا خوردن.
Characterized by drooling, often used to describe an animal or person.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سگ کوچک با دهان ترشدارش بسیار بامزه به نظر میرسید.
مثال:
The puppy looked so cute with its drooly mouth.
معنی(example):
او هنگام خوردن بستنیاش یک کثیفترشدار به وجود آورد.
مثال:
He made a drooly mess when he ate his ice cream.
معنی فارسی کلمه drooly
:
حالت ترشده به طور پیوسته به ویژه در هنگام غذا خوردن.