معنی فارسی drowningly
B1به شکلی که فرد را به شدت تحت تأثیر قرار دهد، مانند غرق شدن در احساسات.
In a manner that overwhelms; to an overwhelming extent.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز غرقکنندهای صحبت کرد و تقریباً تحت تأثیر احساساتش قرار گرفت.
مثال:
He spoke drowningly, nearly overwhelmed by emotion.
معنی(example):
جو به طرز غرقکنندهای سنگین با غم به نظر میرسید.
مثال:
The atmosphere felt drowningly heavy with sadness.
معنی فارسی کلمه drowningly
:
به شکلی که فرد را به شدت تحت تأثیر قرار دهد، مانند غرق شدن در احساسات.