معنی فارسی druidess
C1درویدس، زنی که در سنتهای درویدی و آیینهای باستانی نقش دارد.
A female member of a druidic order, often seen as a spiritual leader or healer.
- NOUN
example
معنی(example):
درویدس در جنگل آیینی را اجرا کرد.
مثال:
The druidess performed a ritual in the forest.
معنی(example):
در زمانهای باستان، یک درویدس قدرت زیادی در جامعهاش داشت.
مثال:
In ancient times, a druidess held significant power in her community.
معنی فارسی کلمه druidess
:
درویدس، زنی که در سنتهای درویدی و آیینهای باستانی نقش دارد.