معنی فارسی dysfunctioning

B1

عملکرد نادرست، وضعیتی که در آن یک سیستم یا دستگاه به درستی کار نمی‌کند و منجر به مشکلات می‌شود.

Not functioning properly; operating incorrectly.

example
معنی(example):

کامپیوتر در حال کارکرد نادرست است و به تعمیر نیاز دارد.

مثال:

The computer is dysfunctioning and needs repair.

معنی(example):

او متوجه شد که سیستم نادرست باعث بروز مشکلات شده است.

مثال:

She noticed that the dysfunctioning system was causing problems.

معنی فارسی کلمه dysfunctioning

: معنی dysfunctioning به فارسی

عملکرد نادرست، وضعیتی که در آن یک سیستم یا دستگاه به درستی کار نمی‌کند و منجر به مشکلات می‌شود.