معنی فارسی eely

B1

شبیه به حلزون، به لحاظ نرم و چست بودن.

Resembling an eel; slippery and quick in movement.

example
معنی(example):

حرکات او بسیار شبیه به یک حلزون بود وقتی که سعی داشت فرار کند.

مثال:

His movements were very eely as he tried to escape.

معنی(example):

مو را به شکلی حلزونی دور تیر پیچیده بود.

مثال:

The vine was eely, wrapping itself around the pole.

معنی فارسی کلمه eely

: معنی eely به فارسی

شبیه به حلزون، به لحاظ نرم و چست بودن.