معنی فارسی effeminate
B2زنانه، به معنای ویژگی‌هایی که به طور سنتی به زنان نسبت داده می‌شود، به ویژه در رفتار و ظاهر مردان.
Having traits traditionally associated with women, often used to describe a man.
- noun
- verb
- adjective
noun
معنی(noun):
An effeminate person.
verb
معنی(verb):
To make womanly; to unman.
معنی(verb):
To become womanly.
adjective
معنی(adjective):
(of a man or boy) Exhibiting behaviour or mannerisms considered typical of a female; unmasculine.
معنی(adjective):
Womanly; tender, affectionate, caring.
example
معنی(example):
او به خاطر رفتار زنانه‌اش غالباً مورد تمسخر قرار می‌گرفت.
مثال:
He was often teased for his effeminate behavior.
معنی(example):
برخی از مردم معتقد بودند که سبک زنانه‌اش برای یک مرد مناسب نیست.
مثال:
Some people believed his effeminate style was not suitable for a man.
معنی فارسی کلمه effeminate
:
زنانه، به معنای ویژگی‌هایی که به طور سنتی به زنان نسبت داده می‌شود، به ویژه در رفتار و ظاهر مردان.
