معنی فارسی effeminated

C2

زنانه‌شده، به معنای تحت تأثیر قراردادن فرد به نحوی که صفات زنانه را از خود نشان دهد.

To have been made effeminate; made to appear or behave in a feminine manner.

example
معنی(example):

بعد از به سخره گرفتن علایقش، او احساس زنانه بودن کرد.

مثال:

He felt effeminated after being mocked for his interests.

معنی(example):

جامعه گاهی مردانی را که احساسات خود را نشان می‌دهند، زنانه می‌کند.

مثال:

Society sometimes effeminates men who show emotions.

معنی فارسی کلمه effeminated

: معنی effeminated به فارسی

زنانه‌شده، به معنای تحت تأثیر قراردادن فرد به نحوی که صفات زنانه را از خود نشان دهد.