معنی فارسی effeminately
B2به طور زنانه، با حالتی و رفتارهای زنانه.
In a manner that is characteristic of a woman; unmasculine.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز زنانهای لباس پوشید که توجهها را جلب کرد.
مثال:
He dressed effeminately, which attracted attention.
معنی(example):
او به طرز زنانهای صحبت کرد و از صدای ملایمی استفاده کرد.
مثال:
She spoke effeminately, using a gentle voice.
معنی فارسی کلمه effeminately
:
به طور زنانه، با حالتی و رفتارهای زنانه.