معنی فارسی effigiated
B2به معنای به تصویر کشیدن یا ساختن مجسمهای است که در یک عمل خاص انجام میشود.
Having been represented in the form of an effigy.
- VERB
example
معنی(example):
سیاستمدار توسط معترضان به تصویر کشیده شد.
مثال:
The politician was effigiated by the protesters.
معنی(example):
شکلی که به تصویر کشیده شده بود در اعتراض سوزانده شد.
مثال:
The effigiated figure was burned in protest.
معنی فارسی کلمه effigiated
:
به معنای به تصویر کشیدن یا ساختن مجسمهای است که در یک عمل خاص انجام میشود.