معنی فارسی effigiating

B2

عمل به تصویر کشیدن یا ساختن مجسمه‌ای از یک شخصیت خاص به منظور بیان پیام یا نارضایتی.

The act of representing or depicting in the form of an effigy.

example
معنی(example):

گروه مشغول به تصویر کشیدن نارضایتی خود در طول راهپیمایی بودند.

مثال:

The group was effigiating their discontent during the rally.

معنی(example):

به تصویر کشیدن یک هدف بخشی از استراتژی اعتراض آنان بود.

مثال:

Effigiating a target was part of their protest strategy.

معنی فارسی کلمه effigiating

: معنی effigiating به فارسی

عمل به تصویر کشیدن یا ساختن مجسمه‌ای از یک شخصیت خاص به منظور بیان پیام یا نارضایتی.