معنی فارسی effortfulness
B2میزان تلاش و سختی در انجام یک عمل، به ویژه در زمینههای خلاقانه.
The quality of requiring significant effort, especially in creative fields.
- NOUN
example
معنی(example):
سختی و تلاش در انجام این کار آن را پاداشدهنده ساخت.
مثال:
The effortfulness of the task made it rewarding.
معنی(example):
او به تلاشهای فراوانی که در ایجاد هنر وجود داشت، ارج نهاد.
مثال:
She appreciated the effortfulness involved in creating art.
معنی فارسی کلمه effortfulness
:
میزان تلاش و سختی در انجام یک عمل، به ویژه در زمینههای خلاقانه.