معنی فارسی eggwhisk
B1وسیلهای برای هم زدن و مخلوط کردن تخممرغها و سایر مواد.
A kitchen utensil used for whisking eggs or mixing ingredients.
- NOUN
example
معنی(example):
از مخلوطکن تخممرغ برای هم زدن تخممرغها تا زمانی که پف کنند استفاده کنید.
مثال:
Use an eggwhisk to beat the eggs until they're fluffy.
معنی(example):
شپز از مخلوطکن تخممرغ برای ایجاد کف سبک استفاده کرد.
مثال:
The chef used an eggwhisk to create a light foam.
معنی فارسی کلمه eggwhisk
:
وسیلهای برای هم زدن و مخلوط کردن تخممرغها و سایر مواد.