معنی فارسی elumbated

B1

صفت: چیزی که مبهم، نامشخص یا دشوار برای درک باشد.

Describing something that is obscure or difficult to comprehend or navigate.

example
معنی(example):

مسیر مبهم برای بدون راهنما سخت بود.

مثال:

The elumbated path was hard to navigate without a guide.

معنی(example):

پس از طوفان، بسیاری از مسیرهای مبهم زمان بیشتری برای سفر می‌بردند.

مثال:

After the storm, many elumbated routes took longer to travel.

معنی فارسی کلمه elumbated

: معنی elumbated به فارسی

صفت: چیزی که مبهم، نامشخص یا دشوار برای درک باشد.