معنی فارسی elusoriness

B1

مبهم بودن، حالتی که در آن چیزی به راحتی قابل دسترسی یا درک نیست.

The quality of being elusive.

example
معنی(example):

مبهم بودن مفهوم باعث شد که به طور کامل درک آن دشوار باشد.

مثال:

The elusoriness of the concept made it difficult to understand fully.

معنی(example):

او از مبهم بودن راز در داستان لذت می‌برد.

مثال:

He enjoyed the elusoriness of the mystery in the story.

معنی فارسی کلمه elusoriness

: معنی elusoriness به فارسی

مبهم بودن، حالتی که در آن چیزی به راحتی قابل دسترسی یا درک نیست.