معنی فارسی emaculate
B2پاک و تمیز کردن یا به حالت ایدهآل رساندن.
To cleanse, to make or become immaculate; flawlessly clean.
- VERB
example
معنی(example):
او تلاش کرد تا دستنوشتههای قدیمی را از کثیفی و لکهها پاک کند.
مثال:
She worked to emaculate the old manuscripts from dirt and stains.
معنی(example):
فضاهای کاملاً تمیز میتوانند حس آرامش ایجاد کنند.
مثال:
Emaculately cleaned spaces can foster a sense of calm.
معنی فارسی کلمه emaculate
:
پاک و تمیز کردن یا به حالت ایدهآل رساندن.