معنی فارسی embeddedness

B1

حالت یا کیفیت دربر گرفته شدن، به ویژه در زمینه‌های اجتماعی یا اقتصادی.

The quality of being embedded or deeply integrated into a context.

noun
معنی(noun):

The property of being embedded.

example
معنی(example):

در بر گرفتن سنت‌ها در جامعه امری ضروری است.

مثال:

The embeddedness of traditions in society is crucial.

معنی(example):

تحقیق بر روی در بر گرفتن اقتصادهای محلی تمرکز داشت.

مثال:

The research focused on the embeddedness of local economies.

معنی فارسی کلمه embeddedness

: معنی embeddedness به فارسی

حالت یا کیفیت دربر گرفته شدن، به ویژه در زمینه‌های اجتماعی یا اقتصادی.