معنی فارسی emblemed

B1

مزین شده با یک نشان مشخص یا سمبل، به طور معمول بر روی اشیاء یا لباس‌ها قرار می‌گیرد.

Decorated or marked with an emblem.

example
معنی(example):

سپر با تصویری از شیر مزین شده بود.

مثال:

The shield was emblemed with a lion.

معنی(example):

او کت خود را با یک نشان زیبا مزین کرد.

مثال:

He emblemed his jacket with a beautiful badge.

معنی فارسی کلمه emblemed

: معنی emblemed به فارسی

مزین شده با یک نشان مشخص یا سمبل، به طور معمول بر روی اشیاء یا لباس‌ها قرار می‌گیرد.