معنی فارسی embleming

B1

فرآیند مزین کردن اشیاء یا لباس‌ها با نشانه‌ها یا سمبل‌ها.

The act of decorating with emblems.

example
معنی(example):

مزین کردن این یونیفورم‌ها کار دقیقی بود.

مثال:

Embleming the uniforms was a careful task.

معنی(example):

فرایند مزین کردن بیشتر از حد انتظار طول کشید.

مثال:

The embleming process took longer than expected.

معنی فارسی کلمه embleming

: معنی embleming به فارسی

فرآیند مزین کردن اشیاء یا لباس‌ها با نشانه‌ها یا سمبل‌ها.