معنی فارسی emboitement
B1امبویتمنت، فرآیند یا حالت چفت شدن دو یا چند بخش به هم است.
The act or state of fitting parts together, typically in a structural or artistic sense.
- NOUN
example
معنی(example):
امبویتمنت دو بخش ارتباط قوی ایجاد کرد.
مثال:
The emboitement of the two parts created a strong bond.
معنی(example):
تکنیک امبویتمنت در مجسمهسازی بسیار حیاتی است.
مثال:
The emboitement technique is crucial in sculpture.
معنی فارسی کلمه emboitement
:
امبویتمنت، فرآیند یا حالت چفت شدن دو یا چند بخش به هم است.