معنی فارسی embosk
B1کمین کردن، برپا کردن تله برای غافلگیر کردن کسی یا چیزی.
To ambush; to trap or catch someone unexpectedly.
- VERB
example
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند که منطقه را کمین کنند تا دزد را بگیرند.
مثال:
They decided to embosk the area to catch the thief.
معنی(example):
برای کمین در خیابان، آنها تلههایی برای عابران بیخبر گذاشتند.
مثال:
To embosk the street, they set up traps for unsuspecting passersby.
معنی فارسی کلمه embosk
:
کمین کردن، برپا کردن تله برای غافلگیر کردن کسی یا چیزی.