معنی فارسی embosked

B1

کمین شده، در وضعیتی که در دام یا تله‌ای قرار گرفته‌اید.

Caught in an ambush; trapped unexpectedly.

example
معنی(example):

تیم در طول شب توسط دشمن کمین شده بود.

مثال:

The team was embosked by the enemy during the night.

معنی(example):

آنها خود را در تله‌ای کمین شده یافتند و مجبور به فکر کردن سریع شدند.

مثال:

They found themselves embosked and had to think quickly.

معنی فارسی کلمه embosked

: معنی embosked به فارسی

کمین شده، در وضعیتی که در دام یا تله‌ای قرار گرفته‌اید.