معنی فارسی embreathement

B1

نفوذ کردن، عمل تنفس عمیق به منظور بهبود یا تازه کردن روح و جسم.

The act of inhaling deeply; refreshing one's lungs.

example
معنی(example):

نفوذ او در هوای تازه باغ احساسی شاداب بود.

مثال:

Her embreathement in the fresh garden air was refreshing.

معنی(example):

نفوذ کردن می‌تواند روح انسان را جوان کند.

مثال:

An embreathement can rejuvenate one's spirit.

معنی فارسی کلمه embreathement

: معنی embreathement به فارسی

نفوذ کردن، عمل تنفس عمیق به منظور بهبود یا تازه کردن روح و جسم.