معنی فارسی empery
B2امپراتوری، سرزمین یا دولتی که تحت حکومت یک امپراتور قرار میگیرد.
An empire or domain ruled by an emperor.
- NOUN
example
معنی(example):
امپراتوری به خاطر دستاوردهای فرهنگی قابل توجهش شناخته شده بود.
مثال:
The empery was known for its remarkable cultural achievements.
معنی(example):
تاریخنگاران برای درک تأثیر آن بر جوامع مدرن به مطالعه امپراتوری میپردازند.
مثال:
Historians study the empery to understand its influence on modern societies.
معنی فارسی کلمه empery
:
امپراتوری، سرزمین یا دولتی که تحت حکومت یک امپراتور قرار میگیرد.