معنی فارسی enclaving
B1محصور کردن، به عمل یا فرایند محصور کردن یک منطقه در یک محیط دیگر اطلاق میشود.
The act of enclosing an area within another territory.
- VERB
example
معنی(example):
فرایند محصور کردن یک منطقه نیاز به برنامهریزی دقیق دارد.
مثال:
The process of enclaving a region requires careful planning.
معنی(example):
محصور کردن اغلب میتواند به وضعیتهای سیاسی پیچیدهای منجر شود.
مثال:
Enclaving can often lead to complex political situations.
معنی فارسی کلمه enclaving
:
محصور کردن، به عمل یا فرایند محصور کردن یک منطقه در یک محیط دیگر اطلاق میشود.