معنی فارسی encompany
B1همراهی کردن، بودن در کنار کسی.
To go along with; to accompany.
- VERB
example
معنی(example):
لطفاً به من در رفتن به فروشگاه مواد غذایی همراهی کن.
مثال:
Please encompany me to the grocery store.
معنی(example):
او تصمیم گرفت در سفرهای دوستش او را همراهی کند.
مثال:
She decided to encompany her friend during his travels.
معنی فارسی کلمه encompany
:
همراهی کردن، بودن در کنار کسی.