معنی فارسی encompasser
B2گنجاندن یا شامل کردن چیزهای مختلف در یک کل.
To surround or hold within; to include comprehensively.
- VERB
example
معنی(example):
هنرمند تصمیم گرفت مضامین مختلفی را در کار خود بگنجاند.
مثال:
The artist chose to encompass various themes in her work.
معنی(example):
این پروژه تمام حوزههای تحقیق را شامل خواهد شد.
مثال:
The project will encompass all areas of research.
معنی فارسی کلمه encompasser
:
گنجاندن یا شامل کردن چیزهای مختلف در یک کل.