معنی فارسی encroachingly

B2

به‌طور غیرقانونی یا به تدریج به چیزی نزدیک شدن یا نفوذ کردن.

In a manner that intrudes or takes over gradually.

example
معنی(example):

علف‌های هرز به‌طور مزاحم بر روی بستر باغ رشد کردند.

مثال:

The weeds grew encroachingly over the garden bed.

معنی(example):

او به‌طور مزاحم صحبت کرد و دیگران را احساس ناراحتی کرد.

مثال:

He spoke encroachingly, making others feel uncomfortable.

معنی فارسی کلمه encroachingly

: معنی encroachingly به فارسی

به‌طور غیرقانونی یا به تدریج به چیزی نزدیک شدن یا نفوذ کردن.