معنی فارسی enfoncee
B1فرو رفتن یا نفوذ به چیزی، به ویژه در زمین یا ماده نرم.
To push or drive something into a substance or surface.
- VERB
example
معنی(example):
حفره عمق بیشتری از حد انتظار داره.
مثال:
The hole was enfoncee deeper than expected.
معنی(example):
او پای خود را در شن فرورفت.
مثال:
She enfoncee her foot into the sand.
معنی فارسی کلمه enfoncee
:
فرو رفتن یا نفوذ به چیزی، به ویژه در زمین یا ماده نرم.