معنی فارسی enforcingly
B1به صورت قاطع یا تحت تأثیر قرار دادن دیگران.
In a manner that enforces or compels compliance.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور قاطع صحبت کرد تا نکتهاش را واضح کند.
مثال:
He spoke enforcingly to make his point clear.
معنی(example):
معلم قوانین را به طرز قاطعی اعمال کرد.
مثال:
The teacher enforced the rules enforcingly.
معنی فارسی کلمه enforcingly
:
به صورت قاطع یا تحت تأثیر قرار دادن دیگران.