معنی فارسی engilding

B1

فرایند یا عمل درخشان کردن چیزی به ویژه با طلا.

The act of applying gold or gold-like substances to an object.

example
معنی(example):

این هنرمند به خاطر تکنیک‌های درخشان کردنش در نقاشی معروف است.

مثال:

The artist is known for his engilding techniques in painting.

معنی(example):

درخشان کردن لبه‌های صفحات کتاب نیاز به مهارت و صبر دارد.

مثال:

Engilding the edges of the book pages takes skill and patience.

معنی فارسی کلمه engilding

: معنی engilding به فارسی

فرایند یا عمل درخشان کردن چیزی به ویژه با طلا.