معنی فارسی enray

B1

نواختن پرتوها بر روی چیزی، به ویژه در زمینه نور و روشنایی.

To shine or radiate light or energy upon something.

example
معنی(example):

پرتوهای خورشید تمام باغ را فرا می‌گیرد.

مثال:

The sun's rays enray the entire garden.

معنی(example):

در هنگام طلوع آفتاب، پرتوها بر فراز کوه‌ها پخش می‌شوند.

مثال:

During sunrise, the rays enray over the mountains.

معنی فارسی کلمه enray

: معنی enray به فارسی

نواختن پرتوها بر روی چیزی، به ویژه در زمینه نور و روشنایی.