معنی فارسی ensconced
B2به معنای نشستن یا قرار دادن در یک مکان با احساس راحتی و امن.
Past tense of ensconce; to have settled securely.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To place in a secure environment.
معنی(verb):
To settle comfortably.
adjective
معنی(adjective):
Placed in a secure environment.
معنی(adjective):
Settled comfortably.
example
معنی(example):
او در صندلی محبوبش کنار شومینه جا گرفته بود.
مثال:
He was ensconced in his favorite chair by the fireplace.
معنی(example):
گربه به راحتی روی کاناپه جا داشت.
مثال:
The cat was ensconced comfortably on the sofa.
معنی فارسی کلمه ensconced
:
به معنای نشستن یا قرار دادن در یک مکان با احساس راحتی و امن.
