معنی فارسی enstranged

B2

بیگانه، جدا شده از دیگران، به ویژه در روابط انسانی.

Separated or alienated, particularly in interpersonal relationships.

example
معنی(example):

پس از سال‌ها اختلاف نظر، آن‌ها از یکدیگر بیگانه شدند.

مثال:

After years of disagreement, they became enstranged from each other.

معنی(example):

احساس بیگانگی کرد و تصمیم گرفت به یک شهر جدید برود.

مثال:

Feeling enstranged, he chose to move to a new city.

معنی فارسی کلمه enstranged

: معنی enstranged به فارسی

بیگانه، جدا شده از دیگران، به ویژه در روابط انسانی.