معنی فارسی entrainment
B2پدیده همزمانی که به ایجاد ارتباط و تعامل در محیطها اشاره دارد.
The process of synchronizing or coupling together, often used in physics.
- NOUN
example
معنی(example):
انجام همزمان ذرات آب جالب بود.
مثال:
The entrainment of the water particles was fascinating.
معنی(example):
همزمانی یک مفهوم مهم در دینامیک سیالات است.
مثال:
Entrainment is an important concept in fluid dynamics.
معنی فارسی کلمه entrainment
:
پدیده همزمانی که به ایجاد ارتباط و تعامل در محیطها اشاره دارد.