معنی فارسی entrancement

B2

حالت یا فرایند مجذوب شدن و هیجان زده شدن.

The state of being entranced or captivated.

example
معنی(example):

مجذوب شدن تماشاگران واضح بود.

مثال:

The entrancement of the audience was evident.

معنی(example):

اجرای او باعث جذب همه حاضران شد.

مثال:

Her performance led to the entrancement of everyone present.

معنی فارسی کلمه entrancement

: معنی entrancement به فارسی

حالت یا فرایند مجذوب شدن و هیجان زده شدن.