معنی فارسی entrancedly
B1به حالتی وارد شدن که در آن فرد درگیر و مجذوب چیزی است.
In a state of being entranced or captivated by something.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با حیرت به موسیقی گوش داد.
مثال:
She listened to the music entrancedly.
معنی(example):
او به تابلو نقاشی با حیرت خیره شد.
مثال:
He stared at the painting entrancedly.
معنی فارسی کلمه entrancedly
:
به حالتی وارد شدن که در آن فرد درگیر و مجذوب چیزی است.