معنی فارسی enwound

B1

پیمایش یا آمیخته شدن، به معنای تودرتو کردن یا به هم پیوستن.

To be wrapped or twisted around something; to be intricately intertwined.

example
معنی(example):

این داستان با رمز و راز آمیخته شده بود.

مثال:

The story was enwound with mystery.

معنی(example):

پارچه با نخ‌های رنگارنگ پیچیده شده بود.

مثال:

The fabric was enwound with colorful threads.

معنی فارسی کلمه enwound

: معنی enwound به فارسی

پیمایش یا آمیخته شدن، به معنای تودرتو کردن یا به هم پیوستن.