معنی فارسی epiphanise
B1تجربهای ناگهانی و عمیق که در آن فرد چیز جدیدی را درباره خود یا زندگیاش درک میکند.
A sudden realization or insight that leads to a new understanding.
- OTHER
example
معنی(example):
او زمانی که توانایی واقعی خود را فهمید، یک تجربه روشنگر داشت.
مثال:
She had an epiphanise when she realized her true potential.
معنی(example):
رمان بر تجربه روشنگر قهرمان در فصل آخر تمرکز دارد.
مثال:
The novel focuses on the protagonist's epiphanise in the last chapter.
معنی فارسی کلمه epiphanise
:
تجربهای ناگهانی و عمیق که در آن فرد چیز جدیدی را درباره خود یا زندگیاش درک میکند.