معنی فارسی equilibrised

B1

این واژه گویای عملی است که سیستم یا ماده به حالت متعادل رسیده است.

Past tense of equilibrise; made balanced or stable.

example
معنی(example):

سیستم برای دستیابی به ثبات متعادل شده بود.

مثال:

The system was equilibrised to achieve stability.

معنی(example):

پس از اینکه متعادل شد، نتایج یکپارچه بودند.

مثال:

After being equilibrised, the results were consistent.

معنی فارسی کلمه equilibrised

: معنی equilibrised به فارسی

این واژه گویای عملی است که سیستم یا ماده به حالت متعادل رسیده است.