معنی فارسی evincive
B2نشاندهنده، حاضر کننده، به گونهای که نشاندهنده یا ثابت کننده چیزی باشد.
Serving to show or demonstrate something; indicative.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
لبخند او نشاندهنده خوشحالیاش بود.
مثال:
Her smile was evincive of her happiness.
معنی(example):
مستند نشاندهنده مشکلاتی بود که جامعه با آن مواجه بود.
مثال:
The documentary was evincive of the struggles faced by the community.
معنی فارسی کلمه evincive
:
نشاندهنده، حاضر کننده، به گونهای که نشاندهنده یا ثابت کننده چیزی باشد.