معنی فارسی excursional
B2مربوط به یا شامل سفرهای تفریحی.
Relating to or consisting of excursions.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
مدرسه یک سفر تفریحی برای دانشآموزان سازماندهی کرد.
مثال:
The school organized an excursional trip for the students.
معنی(example):
ما یک تور تفریحی به سایتهای تاریخی رفتیم.
مثال:
We went on an excursional tour of the historical sites.
معنی فارسی کلمه excursional
:
مربوط به یا شامل سفرهای تفریحی.