معنی فارسی exhaustingly
B1به طرز خستهکننده و فرسایشی، به نوعی که فرد را خسته کند.
In a way that causes exhaustion; tiresomely.
- ADVERB
example
معنی(example):
درسها به طور خستهکنندهای بلند و دشوار بودند.
مثال:
The lessons were exhaustingly long and difficult.
معنی(example):
او به طور خستهکنندهای دوید تا به خط پایان رسید.
مثال:
She ran exhaustingly until she reached the finish line.
معنی فارسی کلمه exhaustingly
:
به طرز خستهکننده و فرسایشی، به نوعی که فرد را خسته کند.