معنی فارسی explicably
B1به صورت قابل توضیح، به گونهای که دلیل خوبی برای آن وجود داشته باشد.
In a way that can be explained; understandably.
- ADVERB
example
معنی(example):
او پس از شنیدن خبر، به طور قابل توضیحی ناراحت بود.
مثال:
He was explicably upset after hearing the news.
معنی(example):
نتایج به طور قابل توضیحی به آزمایش قبلی مرتبط بود.
مثال:
The results were explicably linked to the previous experiment.
معنی فارسی کلمه explicably
:
به صورت قابل توضیح، به گونهای که دلیل خوبی برای آن وجود داشته باشد.