معنی فارسی expressively
B1به صورت بیانی و با احساس، به نوعی که عواطف و حالتها به وضوح ابراز شوند.
In a manner that conveys feelings or emotions effectively.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور بیانی صحبت کرد و احساساتش را واضح کرد.
مثال:
He spoke expressively, making his emotions clear.
معنی(example):
او به طور بیانی رقصید و شادیاش را از طریق حرکت منتقل کرد.
مثال:
She danced expressively, conveying her joy through movement.
معنی فارسی کلمه expressively
:
به صورت بیانی و با احساس، به نوعی که عواطف و حالتها به وضوح ابراز شوند.