معنی فارسی faceache
B1دردی که در ناحیه صورت احساس میشود و ممکن است به دلیل دنداندرد یا تنش باشد.
Pain or discomfort in the face, often resulting from dental issues or tension.
- noun
noun
معنی(noun):
A miserable-looking person.
معنی(noun):
Neuralgia in the nerves of the face.
example
معنی(example):
او از درد شدید صورت شکایت کرد.
مثال:
He complained of a terrible faceache.
معنی(example):
بعد از یک روز طولانی، او به دلیل تمام استرسها درد صورت داشت.
مثال:
After a long day, she had a faceache from all the stress.
معنی فارسی کلمه faceache
:
دردی که در ناحیه صورت احساس میشود و ممکن است به دلیل دنداندرد یا تنش باشد.