معنی فارسی fainty

B1

حالت یا ویژگی که به چیزی ضعیف یا نازک اشاره دارد.

Describing something that is weak or slight in nature.

example
معنی(example):

اتاق بوی نازکی از گل‌ها داشت.

مثال:

The room had a fainty smell of flowers.

معنی(example):

او لبخند نازکی زد، بدون اینکه احساساتش را به طور کامل نشان دهد.

مثال:

He gave a fainty smile, not fully showing his feelings.

معنی فارسی کلمه fainty

: معنی fainty به فارسی

حالت یا ویژگی که به چیزی ضعیف یا نازک اشاره دارد.