معنی فارسی fairylights
A2سری از چراغهای کوچک که معمولاً برای تزئین استفاده میشوند.
A set of small, decorative lights used for adornment.
- NOUN
example
معنی(example):
چراغهای پری در شامگاه میدرخشیدند.
مثال:
The fairylights twinkled in the evening.
معنی(example):
ما چراغهای پری را دور درخت پیچیدیم.
مثال:
We wrapped fairylights around the tree.
معنی فارسی کلمه fairylights
:
سری از چراغهای کوچک که معمولاً برای تزئین استفاده میشوند.