معنی فارسی fallenness
C2سقوط از مقام، از دست دادن اعتبار یا موقعیت، به ویژه در زمینههای اخلاقی.
The state of having fallen from a position of grace or virtue.
- NOUN
example
معنی(example):
سقوط او از مقام یک موضوع بحث زیادی بود.
مثال:
Her fallenness from grace was a topic of much discussion.
معنی(example):
سقوط شخصیت داستان را قابل ارتباطتر کرد.
مثال:
The fallenness of the character made the story more relatable.
معنی فارسی کلمه fallenness
:سقوط از مقام، از دست دادن اعتبار یا موقعیت، به ویژه در زمینههای اخلاقی.